شعری تکان دهنده در مورد امام زمان (عج)



ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسی به فكر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای كشتن تو نیزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم

من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم

درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست

(سیدامیرحسین میرحسینی-میلادامام زمان؛ اراک)

گاهی

گاهي بايد به دور خود يك ديوار تنهايي كشيد.
نه براي اينكه ديگران را از خودت دور كني
بلكه ببيني چه كساني براي ديدنت ديوار را خراب ميكنند

تا نیاید گل نرگس ...

شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق ها هست زندگی باید کرد،

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

 باید این جور نوشت...

 هر گلی هم باشد چه شقایق، چه گل پیچک و یاس،

تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است...

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیّک ، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی ، همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

بخدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد


که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن

ظرف افکارتان


هرگز ظرف افکارتان را خالی نگذارید زیرا اگر خودتان آن را پر نکنید،

دنیا به طور طبیعی آن را پر میکند...

با افکار پوچ و باطل، خیالات خام و آرزوهای دست نیافتنی و...

در نهایت ناامیدی و دلتنگی نصیبتان می‌شود...

فکرتان را دست دنیا ندهید تا هر جور می‌خواهد شما را کنترل کند...

خودتان خوب بیاندیشید... افکار را یادداشت کنید...

هدف‌هایتان را بنویسید و به سویشان گام بردارید...

..................

خدایا

مرا نیاوردی که بی هدف گام بردارم و با هر بادی از این سو به آن سو شوم

«مُذَبْذَبِینَ بَینَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ» «نساء 143»

آنها افراد بی‌هدفی هستند که نه سوی اینها، و نه سوی آنهایند!

مرا نیاوردی که مانند حیوانات به خور و خواب مشغول شوم

مرا بی‌هدف رها نکردی

تو راه را نشانم دادی

پس کمک کن آنگونه که تو می‌پسندی به سویت گام بردارم

و دیگران را نیز به تو رهنمون شوم...

خدایا دستم بگیر که تنها یارم تویی


اللهم عجل لولیک الفرج

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد

http://atasheentezar.persiangig.com/parcham/parcham5.gif
ندانی که ایران نشست منست 

جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس 

ندادند شـیر ژیان را بکــس

همه یکدلانند یـزدان شناس 

بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود 

کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد 

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم 

جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم 

بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

چنین گفت موبد که مرد بنام 

بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار 

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و اهلك اعدائهم اجمعين

تنهایی وخدایی

خدایا گاه فرار می‌کنیم از نعمت‌هایت بدون اینکه حقیقتشان را فهمیده باشیم

وقتی از دستشان می‌دهیم می‌فهمیم و افسوس می‌خوریم

یکی از زیباترین نعمت‌هایت تنهایی و فراغت است...

خدایا شکر که اکنون آن‌ها را دارم

در تنهایی است که به راحتی با تو خلوت می‌کنم...

بی پرده سر بر دامنت می‌گذارم و چشم به نگاه مهربانت میدوزم

در فراغت است که فرصت می‌کنم با تو از تو و به تو بنویسم

بگویم که دوستت دارم

بگویم که دلم برایت تنگ شده

بگویم که آرزو دارم با تو باشم... با تو خلوت کنم

بگویم که از غیر تو خسته ام

بگویم که تو را کم دارم

بگویم که دلم برای نوازش ها و مهربانی‌های همیشگی‌ات تنگ است...

بگویم که نزدیکم کن به خود که دور نیفتم از نگاه پر مهرت

خدایا شکر به خاطر لحظاتی که اجازه با خود بودن به من دادی

شکر به خاطر اینکه اجازه انس گرفتن با خود به من دادی

خدایا... دلم می‌خواهد ساعت‌ها بنشینم فقط تماشایت کنم

بی هیچ حرفی...

خدایا... با تمام بدی‌هایم دوستت دارم...

مستم کن مست نگاهت... خدای مهربانم



اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الــــــــــــــفــــــــــــــــــــــــــــــــــرج

دلتنگم آقا

 دلتنگ دیدنت

دلتنگ شنیدن صدای انا المهدی ات....

تا کجای عمرباید هرشب در انتظار تو ستاره بشماریم

تا کدام روز و ماه باید مسافر دنیای غفلتها باشیم  یا مولا

اللهم عجل لولیک الــــــــــــــفــــــــــــــــــــــــــــــــــرج

اللهم صلّ على محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشريف

        یا زهرای مدینه

زائري دل شكسته ام

زائري دل شكسته ام         آه معصومه جان سلام

دل به مهر تو بسته ام        بانوي مهربان سلام

اي ضريحت حريم مهر       ياد سبزت شميم دل

نام پاكت  نسيم  مهر           رحمت آسمان سلام

روي تو  قبلگاه دل             لطف تو شمع راه دل

آستانت  پناه دل                 اي دل بي دلان سلام

هركه يكسردلش شكست       از طبيبان نظر گسست

آمد رشته بر تو بست           اي اميد جهان سلام

هم شفا هم شفاعتي                هم دعا هم اجابتي

هم ولا هم ولايتي              اي زمين را آمان سلام

آنكه مهرتوبرگرفت         ورغمت شور شر گرفت

بيكران زيرپرگرفت          بر تو تا بيكران سلام

سخن روز

ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍهیم ﺑﺎشیم ولی یادمان باشد که ﺁﺧﺮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﻄﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺭﻭﯼ سنگ ﻣﺮﻣﺮ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﯼ ﺧﻮﺍهیم ﺷﺪ!

زنده یاد مرحوم حسین پناهی♥

ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭ ﻟﻄﻔﺎ ...♥

ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭ ﻟﻄﻔﺎ ...♥ ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺍﻻﻥ ﮐﻠﯽ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﭘﺎﯼ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻭ
ﮔﻮﺷﯽ ﻭ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ کلوب ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ...
ﻫﯿﭽﯽ
ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭ ﻟﻄﻔﺎ ...
ﺁﻣﯿﻦ♥

ایران

به نام خداوند جان وخرد


   به کوروش به آرش به جمشید قسم


   به نقش ونگار تخت جمشید قسم


    که ایران همی قلب وخون من است


    گرفته ز جان از وجود من است


    بخوانیم این جمله در گوش باد


               (چو ایران نباشد تن من مباد)

برخیز *


 برخیـــــــــــز تا دشمنت دوباره غمگین شود . . .

آقا جان....

       روزی هزار بار دلت راشکسته ام

                            

                               بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

 

       هربار این تویی که رسیدی و در زدی


                             هربار این منم که در خانه بسته ام

 

      هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی


                           هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام

صاحب من

صاحب مــن
تمام دل خوشی ام همین است
جنس بد آخر سر به صاحبش برمی گردد.


چهل روز گذشت اما نگذشت


وای بر دلی که بین الحرمین باشد
تن بی سر به آغوش کشد یا تیر زچشم برادر بیرون کشد؟
چه کند این دل ای خدایــــــــــــا؟من بگویم:بمیرد و بمیرد که بمیرد.

خدای من

خدای من



مردم همه شکر نعمت های تو را می کنند


اما من، شکر بودنت


تو نعمت منی

اربعین *

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید

همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد

اربعین حسینی تسلیت باد

شعر رو بخون


خـدا خیـرت دهـد « مستـر زاکـر برگ»

که من را یک شـبه خوشـبخـت کـردی

خیــال بنــده را از حیــث شوهــر

در این قحـطی شوهـر تخــت کـردی

زدم عکــسی به« وال فیـس بوکـم»

قشنــگ و دلـرباتر از« شکــیرا»

فتـوشـاپش چنــان کـردم که گـویی

نباشـد دختــری چـون مـن به دنیــا

اگـر چـه چـل بـهار از مـن گذشـته

نوشتـم بنـده هـستم بیـست سالـه

و آن ها را بـرای درک بهتــر

به عـکس« وال » خـود دادم حـواله

نوشــتم آدرسـم را هـم ولنـجک

پدر تاجــر و مادر دکـتر پوسـت

بگردم ای الـهی دور مـادر

که ماننــد خودم خوش چشـم و ابروسـت

همـان یک شـب هـزاران «لایک» خـوردم

هـمـه مـشـتاق« چـَت» بودنـد و دیـدار

یکی هــم زان میــان بد جـور وا داد

نه یـک دل ، بلــکه صد دل شد گرفـتار

و مـن هم عـکس او را چـون که دیـدم

شـدم یک دل نه ،صد دل عاشــق او

از آن شـب شـد به پا در سینــه ی من

از عشـق آن پسـر شـور و هـیاهو

خلاصـه کارمـان بالا گرفــت و

برای خواستــگاری کرد اقـدام

جـوانی بود بالاتر ز پنـجاه!

چه گویم از بر و رو یا که اندام!

شکـم افـساید و قد او کوتوله

و صـورت آبله گـون و پاش شـل بود

یکی از چـشـم ها سالـم یکـی کور

سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود

به او گفتم چنان که کفش کهنه

بـُود البتـه نعمـت در بـیابان

لـذا حالا که اکـسیر است شـوهر

عــزیز جانـم« مرا تی جانَ قربان»

هـمان لـحـظه شدم راهی محـضر

به انکـحتُ ، قبـلتُ پاسـخم بود

به لـطـف سال ها هـجـران شـوهر

ندیـدم در وجـودش هیـچ کمبـود

شـود «جاوید» نامـت ای زاکر بـرگ

به لطــف تو شـدم دارای شـوهــر

دعایـت می کنـم روزی سـه نوبـت

که وضــع تو شود هر روز بهتــر

خـــــــــــــــــدا...

http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Namayesh16/25.jpg


خـــــــدا را دوست بدار
حداقلش این است یکی را دوست میداری ؛
و روزی به او میرسی...


ای یار...

121.gif
all444xw5.gif
52d203ce684f75b49ae01d3d99fd0ead-425

عَن حَبیبناوَنَبّیُنامحَمَّدصَلَّ الله ‏عَلَيهِ وَ‏آلِهِ الطَّیبینَ وَسلّم:

ساعَةٌ مِن عالِمٍ يَتَّكِئُ عَلى فِراشِهِ وَيَنظُرُ في عَمَلِهِ ، خَيرٌ مِن عِبادَةِ العابِدِ سَبعينَ عاما.

يك ساعت تكيه زدن عالم بر بستر خويش و نگريستن در كار و عملش ، بهتر از هفتاد سال عبادت عابد است

«روضه الواعظين : 16 منتخب ميزان الحكمة :389»
174.gif
herfst055.gif

نماز زمان و مکان ندارد...

میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم

 

که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی

 

یادت نمیرود باید عاشقی کنی

 

کاش من اینگونه عاشق بودم .....

 

ای کاش ...

 

خدایا بیا....

ـــدايا

کــمــي بــيـا جــلــوتــــر . .

مــي خــواهـــمـــ در گوشــت چــيــزي بــگــويم . . . !

ايـن يـک اعــتـرافــــــ اســت . . .

مــن بــي او دوامــ نــمي آورمــ . . .

حــتــي تــا صــبح فـــردا . . . !.!

خواهش هـای یک دختر محجبـه از پسران باغیـرت

نه با “دوستت دارم” های گاه و “بی گاه” (!) اینترنتی

نه با پیامک های عرفانی(!) که ساعت ها باید فکرکنی چه گفت و منظورش چه بود؟!

و نه “عشق سقراط و افلاطونی و دکتر شریعتی” دل خوش میشوم…!

نه نگاه های خیره خیابانی “دل”م را می لــرزاند..

“ساندویچ” بـازاری و آن نامه های عاشقانـه که نمــیدانم از کـدام سایـت اینتــرنتی برداشتـه ای یا در مجلـه ای خوانده ای…

نه آن وبلاگی که به نامم ساختـه ای و مدام جملات “عاشقــانه و عارفانه” کپـی پیسـت می کنی

حتی تیپ “دخترکش” و ماشین هایی مدل بـالایی که اسـمشان را هم نمیــدانم

نه آن”نسکافـه ای” که در شیـک ترین کافی شاپ شـهر مهــمانم کنی

هیچ کدام قیمت ”چـادر زهرایـیم” نمیشود!

           من یک “دختر ایرانیــم و ادعـایم مسلمانی”!

           تکیه گاهم “غیـرت و مردانـگی” توست

           دلم به “مرد بودنـت” میلرزد! آرامشم در “ایمان” توست!

           و دل خوشم به نگاه سر به زیر و همان چند کلمـه “محتــرمانه ات”…

           که یادم بیـاورد “تو با بقیـه فـرق داری! “

javanenghelabi - hejab 15

شهید گمنام کمکم کرد چادری بمانم

 

وبلاگ "حجاب فاطمی" نوشت:

سال سوم راهنمايي بودم ، همان سالي كه شهيد زياد مي آوردند وايران را به عطر وجودشان در چند مسير ، آغشته مي كردند . شايد سال 80 بود...

آن بعد از ظهر را اصلا فراموش نمي كنم ،وقتي فهميدم كه شهرستان گلپايگان  عزيز ترين مهمانان خدارا ،ميزبان است.شكر خدا نوبت مدرسه ام ،صبح بود وبعداز ظهرش هم  براي رسيدن به شهدا وقتم آزاد بود ، يادم مي آيد 3بار به ديدنشان شتافتم (از خانه مان ،نيم ساعت به صورت پياده تا گلزار شهدا راه بود) بار اول خودم رفتم ،موقع ورودشان بود وجمعيت به استقبال آنها مي رفت ، بار دوم با خواهرم رفتم ،ديدم همه پارچه اي را به سربازان مي دهند وآنها هم متبرك مي كنند ومردم مثل خوش بوترين عطر،آن را مي بويند وبه يادگار با خود مي برند ،در اين ميان من وخواهرم به خود آمديم وديديم كه چيزي براي تبرك نداريم ومن ،به ابتكار خود!مقنعه ام را به ترفندي از زير چادرم در آوردم و...حال مقنعه ام ،آخر تبرك بود ...بار سوم ،با كل خانواده ام رفتيم ... اين بار خانمها از تريلي بالا مي رفتند وشهدا را در آغوش مي كشيدند ،ماهم به سختي موفق به چنين كاري شديم ! در همين زمان آقايان هم به دور تريلي ها حلقه ها زدند وشور گرفتند وشروع به عزداري كردند و مي خواندند :" برمشامم مي رسد هر لحظه بوي كربلا ،كربلا يا كربلا ، تشنه ي آب فراتم اي اجل مهلت بده ،تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا ..." من هم شهيدي را در آغوش كشيده بودم وبا اين شعر تا كجاها كه نرفتم ! اشك ها بود كه مي آمد ومن چه درد دل ها كه كردم ...يادم مي آيد آن موقع،با آن شهيد عهدي بستم :" همان طوركه او ازميهن دفاع كرد وتا آخر ايستاد من هم از چادر وحجاب دفاع كنم وتا آخر در حفظ وحرمتش در جامعه بكوشم " بعد كه حرفهايم با شهيد تمام شد وخواستم نام اورا درخاطر بسپارم ،ديدم  نوشته اند :"شهيد گمنام "

تحول عجيبي در من رخ داد ،آن شب ،شب تفكر وتصميم براي آينده بود ... ديده بودم بعضي افراد با هوش ودرس خوان كم كم حجاب يادشان مي رود ، نقطه قوت من موفقيت در درسها خصوصا رياضي بود ،تصميم خويش را گرفتم هم به شدت درس مي خوانم وهم چادر خويش را حفظ مي كنم واينگونه  به ديگران القا خواهم كرد ،"كساني كه چادري هستند ،از موفق ترين ها در هر زمينه اند " يعني خود چادري درسخوان را الگوي ديگران كنم ،اين نقشه وتصميم من براي آينده ام بود ...

فرداي آن روز ،وقتي داشتم  به  همكلاسهايم درباره "3بار رفتن پيش شهدا "صحبت مي كردم ،  يك نفر گفت : اين كار تو ،چه فايده  اي براي تو داشت ؟ ومن در جواب او ماندم ... حال بعد سالها به  جوابي درخور رسيدم ... آن رفتن هاي من ،آن عهد من ،آن تصميم من ،سرانجامش ،فعلا به اينجا رسيده است كه من دانشجوي كارشناسي ارشد رياضي محض هستم و تصميم دارم  ان شاءالله  تا آخرش بروم ... اين را فقط ازلطف خدا و دعاي آن شهيد مي دانم ولا غير ....

واينگونه من چادري ماندم.

دیروز شهدا... امروز ما!!!

دیروز شهدا رفتند تا ما در آرامش باشیم

رزمندگان جنگیدند تا یک خار 

حتی یک خار به پای من و توی جوان این روز های انقلاب نرود

شهدا نه تنها جان دادند،

بلکه پای من و توی جوان این روز های انقلاب لحظه لحظه روزهای عمر خود را دادند

یک جان داشتند

ولی یک جان نداند

هزاران بار 

هزاران بار جان خود را برای من و تو دادند

شهدا دیروز رفتند تا من و توی جوان این روزهای انقلاب،انقلابی باشیم

شهدا برای ما جان دادند

ما هم جان خود را، برای عمل به حرف شهدا هدیه دهیم

نه! جان نمی خواهی نده

عکس شهدا عمل نکن

یادت نرود اگر امروز امنیتی داری

مدیون خون شهیدی

یادت نرود

اگر امروز آسایشی داری مدیون خون شهیدی

یادت باشد

شهید انتظار ندارد از ما، اما

وجدانت چطور؟

امروز ما یک شناسنامه داریم برای خود

شناسنامه مان با خون شهیدان امضا دارد، اعتبار گرفته از خون شهید

در دیار شهدا

عکس شهدا ببینیم و

عکس شهدا عمل کنیم

بازنده ایم

هم در دنیا 

هم در عقبی

حالا جوان این روز های انقلاب و امید دیروز شهید

برنده ای یا بازنده؟

اصلا حسین جنس غمش فرق می‌کند/شعر

اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند

این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می شود

اینجا که آمدی کرمش فرق می کند

شاعر شدم برای سرودن برایشان

این خانواده، محتشمش فرق می کند

“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”

عیسای خانواده دمش فرق می کند

از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش

معلوم می شود حرمش فرق می کند

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش

حتی سیاهی علمش فرق می کند

با پای نیزه روی زمین راه میرود

خورشید کاروان قدمش فرق می کند

من از "حسینُ منّی" پیغمبر خدا

فهمیده ام حسین همش فرق می کند

 با تشکر .

صحنه‌های شهادت حضرت مسلم در سریال مختارنامه

وبلاگ "عمار کلیپ" نوشت:

...تنهایی حضرت مسلم ...

 
 
دانلود این کلیپ 
 

عاشقانه

گفتم:خدایا از همه دلگیرم ، گفت:حتی از من؟ گفتم:خدایا دلم را ربودند! گفت:پیش از من؟ گفتم:خدایا چقدر دوری! ......گفت:تو یا من؟ گفتم:خدایا تنهاترینم! گفت:پس من؟؟ گفتم:خدایا کمک خواستم! گفت:از غیر من؟ گفتم:خدایا دوستت دارم! گفت:بیش از من؟ گفتم:خدایا انقدر نگو من!! گفت:من توام،تو من